ایـלּ بـآر تـלּـهــآتــر از همیـشــﮧ . . .
ஜ..مـכتی است کفه ترازویم تعادل نــ ـ ـ ـכارכ... כستانم خالیست امـــا כلم پــ ـ ــ ـ ــرஜ
سنگ هم روزی خرد میشود..میشکند..!
مگر چقدر تحمل دارد..
ادمی است دیگر..
تحملش گاهی تموم میشه ..
گله ازخدا میکنه ...
گریه میکنه..داد میزنه....زار میزنه ...!
حتی اگ زندگیشم به تــــــــــــه بودن رسیده باشه..
باز هم زندگی میکنه..
اما چه فایده ؛ باروحی مرده،احساسی نابود شده..!!
نظرات شما عزیزان:
نگو بار گران بودیم و رفتیم . . .
نگو نامهربان بودیم و رفتیم . . .
اخه اینها دلیل محکمی نیست . . .
بگو با دیگران بودیم و رفتیم . . .
همچنان ادامه داشته باشد….
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام . . .
غم انگیز است پاییز
و غم انگیزتر
وقتی تو باشی
من برگها را با خیالَت
تنها قدم بزنم . . .
پاییز که شد
به جرم کم کاری اخراجش کردند
رفتگری که عاشق شده بود و برگ ها را قدم میزد وجارو نمیکرد...
خندیدورفت
انگاری شوخی من حرف دلش بود...
پاسخ:بووووووووس..فدات
Say Hello
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 104
بازدید کل : 188321
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 182
تعداد آنلاین : 1